صدرالمتألهین بنا به گفته خودش ابتدا با کشف و شهود و با تفکر در خود وجود به اصالت آن می‌رسد، وی که شناخت نفس را اصل هر معرفتی می‌داند در دوره‌ی ریاضت و تهذیب نفس از شهود حقیقت روح آغاز کرد او حقیقت خویش را با علم حضوری مشاهده کرد و آن را هستی یافت و با شهود حقیقت خود دید آن‌چه واقعیت دارد «وجود» است نه «ماهیت» و با تداوم آن شهود، بساطت و وحدت و تشکیک آن را مشاهده کرد. (جوادی آملی، ۱۳۶۸، ب۱، ج۱، ص۵۷)
بنابراین، اصالت وجود مسئله‌ای فلسفی است که ریشه‌ای عمیق در شهود عرفانی حقیقت وجود دارد و باید منشأ اساسی در تحول فکری صدرالمتألهین را شهود اصالت وجود بدانیم و به این مسئله واقف باشیم که صدرالمتألهین ابتدا روی دریافت شهودی وجود اصرار ورزیده است. جوادی آملی، عامل مهم و سهم مؤثر در شکوفایی استعداد شهودی صدرا را گذشته از استعداد درونی او، آشنایی با عرفان چه از جهت نظر و چه از جهت عمل مؤثر می‌داند. (همان، ص۶۰)
پایان نامه
با توجه به این مطلب، نظریه‌ی صدرالمتألهین درباره‌ی «وجود» را تا حدی باید مرهون سنت ابن عربی بدانیم، چراکه وی بر «وجود» به عنوان مقوله‌ی اساسی تفکر عرفانی خود اصرار و تأکید می‌ورزد. همان طور که می‌دانیم در آثار ابن‌عربی و شاگردان وی بر اصالت وجود و بساطت و وحدت حقیقت آن تأکید فراوان شده است. به عنوان نمونه قیصری در مقدمه‌ی شرح فصوص، فصل اول آن را به تبیین «حقیقت وجود» اختصاص داده است. (قیصری، ۱۳۷۵، ص۱۳) همان‌طور که اساس حکمت متعالیه نیز بر اصالت وجود و بساطت و وحدت حقیقی آن استوار است:
بدین جهت است که جوادی آملی تحول صدرالمتألهین از اصالت ماهیت به اصالت وجود را انس به کتاب‌های عرفا در این زمینه می‌داند، چراکه اساس عرفان بر اصالت هستی است. (جوادی آملی، ۱۳۶۸، ب۱، ج۱، ص۵۹)
البته این نکته لازم به ذکر است که صدرالمتألهین نه تنها به وضوح و بداهت وجود اکتفا نکرده بلکه برای اثبات اصالت آن شواهد محکم و استوار آورده و آن را به طور بی‌سابقه‌ای مستدّل ساخته است. بنا به گفته‌ی دینانی «در تاریخ فلسفه کمتر کسی را می‌شناسیم که به اندازه‌ی صدرالمتألهین برای اثبات اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت کوشش کرده باشد. نظریه‌ی اصالت وجود در تاریخ اندیشه‌ی بشری ریشه دارد ولی بدان گونه که صدرالمتألهین آن را مستدّل و موجه ساخته کاملاً بدیع و بی‌سابقه است.» (دینانی، ۱۳۸۵، ج۳، ص۱۴۰-۱۵۲)
براهین اصالت وجود در اسفار و شواهد الربوبیه و به‌ خصوص در کتاب المشاعر به طور مبسوط ذکر شده است. (ملاصدرا، ۱۳۶۳ الف، ص۹-۱۸) براساس این شواهد و براهین معلوم می‌شود که صدرا بر چه اساس و میزانی مسئله‌ی اصالت وجود را پایه‌ی تفکر و مبنای اندیشه خویش قرار داده است.
صدرالمتألهین پس از آن‌که به نظریه‌ی اصالت وجود رهنمون می‌شود از همین دیدگاه به بررسی آثار فلاسفه می‌پردازد و چنین می‌اندیشد که حکمای مشایی به اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت قائل بوده‌اند.
از مجموع این مباحث فهمیده می‌شود که نظریه‌ی اصالت وجود در نظر صدرالمتألهین به عنوان یک اصل اساسی مطرح می‌شود، و سایر اندیشه‌های فلسفی او در پرتو این اصل قوام می‌گیرد. هر چند صدرالمتألهین در اثر یک انکشاف درونی که در پرتو بارقه‌ی الهی است به این موضوع دست می‌یابد، ولی او برای اثبات این اصل، همان‌طور که ذکر کردیم اقامه‌ی برهان کرده و از طرق مختلف به استدلال پرداخته است. نظریه‌ی اصالت وجود بدان گونه که در حکمت متعالیه صدرالمتألهین مطرح شده به هیچ وجه سابقه نداشته و در آثار فلاسفه‌ی پیش از وی نیز دیده نمی‌شود. او با تأسیس این اصل در فلسفه‌ اسلامی نوعی دگرگونی به وجود آورده و به جریان اندیشه‌های فلسفی رنگی تازه و چهره‌ای جدید بخشیده است. ملاصدرا با اتکا به همین اصل به ثمرات بسیار و نتایج فراوان دست یافته و فلسفه‌ خویش را نیز «حکمت متعالیه» نامیده است.
آثار و لوازم مترتب بر اصل اصالت وجود
همان‌طور که قبلاً اشاره کردیم مهم‌ترین ابتکارات صدرالمتألهین به تصریح خود او مبتنی بر اصالت وجود است، هم‌چنین می‌دانیم که اندیشیدن براساس اصالت وجود به نتایج و ثمراتی منتهی می‌شود که با آن‌چه در اندیشیدن براساس اصالت ماهیت به دست می‌آید تفاوت فراوان دارد. بدین جهت در این قسمت به برخی از لوازم و آثار اصالت وجود که با موضوع رساله در ارتباط است و در آثار صدرا بدان‌ها تصریح شده است، اشاره می‌کنیم گرچه آثار و لوازمی که به این اصل مترتب می‌شود فراوان است.
۱- تقدم ماهیت بر وجود به لحاظ تحلیل ذهنی است و در خارج ماهیت تابع وجود و بلکه متحد با آن است. توضیح این‌که ملاصدرا در پرتو اصل اصالت وجود، تفسیر جدیدی از رابطه‌ی ماهیت و وجود ارائه می‌دهد. صدرا نشان می‌دهد که بین وجود هر شیء و ماهیت آن، نوعی ملازمه‌ی عقلی تحقق دارد و این ارتباط به هیچ وجه برحسب تصادف و اتفاق صورت نمی‌پذیرد. [۴۴] البته در این ملازمه، ماهیت مقتضی وجود نیست. آن‌چه در واقع تقدم دارد، وجود است، و ماهیت در هستی تابع آن به شمار می‌آید. تابع بودن ماهیت نسبت به وجود از قبیل تابع بودن موجودی نسبت به موجودی دیگر نیست، بلکه از قبیل تابع بودن سایه نسبت به شخص و شبح نسبت به ذوالشبح است. [۴۵] واضح است که در نوع ارتباط میان وجود و ماهیت مسئله‌ی تأثیر و تأثر مطرح نیست، زیرا وجود فی‌نفسه موجود است و ماهیت به تبع آن؛ به سخن دیگر می‌توان گفت: وجود بالذات موجود است و ماهیت بالعرض، در همین جاست که سرّ اتحاد میان وجود و ماهیت نیز آشکار می‌شود. صدرالمتألهین اتحاد میان وجود و ماهیت را از قبیل اتحاد حاکی و محکی و مرآت و مرئی می‌داند که هر ماهیتی حکایت عقلی و شبح ذهنی وجود است. (ملاصدرا، ۱۳۸۰ ، ج۲، ص۲۵۵)
۲- از آن‌جا که اتحاد بین دو شیء در حقیقت از ناحیه‌ی وجود است؛ و غلبه‌ی احکام وحدت از ناحیه‌ی غلبه‌ی احکام وجود می‌باشد، وقتی وجود اصالت نداشته باشد وحدت نیز واقعیت نخواهد داشت و هنگامی که وحدت واقعیت نداشته باشد اتحاد نیز تحقق‌پذیر نخواهد بود. اما ماهیات در حد ذات خود متکثّر و پراکنده‌اند و صرف نظر از وجود، هیچ مابه‌الاشتراک و قدر جامع میان آن‌ها تحقق ندارد، اگر وجود امری اعتباری و ماهیت را اصیل بدانیم، ناچار باید به قبول کثرت و پراکندگی و تفرقه در جهان معتقد باشیم.
بنابراین، جهانی که از دریچه‌ی اصالت وجود نگریسته شود آکنده از وحدت است و کثرت‌ها در آن اعتباری است و کثرت تشکیکی در آن چون به وحدت بازمی‌گردد منافات با وحدت ندارد در حالی‌که جهانی که از دریچه‌ی اصالت ماهیت نگریسته شود جهانی آکنده از کثرت و وحدت در آن اعتباری خواهد بود. زیرا کثرت در ماهیات نمی‌تواند از سنخ کثرت تشکیکی باشد و در کثرت غیرتشکیکی ملاک اختلاف و اتحاد دو چیز است؛ لذا کثرت در عین وحدت وحدت در عین کثرت در آن متصور نیست. (انتظام، ۱۳۷۸ ، مقاله: نوآوری‌های فلسفی صدرالمتألهین، ص۶۹)
۳- تشخص عین وجود و وجود عین تشخص است و تشخص هر چیزی به وجود او است و نه به عوارض. به این ترتیب تشخص مساوق با وجود است و هر وجودی به نفس ذات خویش متشخص است به طوری که اگر از نحوه‌ی وجود شیء که عبارت از تشخص آن است صرف نظر کنیم، آن شیء از نظر عقل مشترک و قابل صدق بر کثیرین خواهد بود، اگرچه هزاران مخصّص به آن ضمیمه گردد. این مسئله که تشخص یک شیء جز وجود آن شیء چیز دیگری نیست در آثار حکیم ابونصر فارابی مطرح شده و بیشتر فلاسفه‌ی اسلامی نیز به سخن این حکیم تمسک کرده‌اند. از نظر صدرالمتألهین تشخص و امتیاز با یکدیگر متفاوت‌اند. چون تشخص در هر شیء به خاطر خود آن شیء است، ولی امتیاز در شیء برای آن است که از مشارکات و همگنانش جدا گردد. (ملاصدرا، ۱۳۸۰ ، ج۲،ص ۸)
۴- صفات وکمالاتی که به وجود نسبت داده می‌شود، خارج از ذات و حقیقت وجود نیست، زیرا اگر خارج از حقیقت وجود باشد، معدوم و باطل الذات خواهند بود و همین نکته است که در حکمت متعالیه پایه و اساس اثبات عمومیت علم و اراده و شعور و حیات و دیگر کمالات وجودی قرار می‌گیرد: «وجود در هر چیزی (یعنی در هر موجودی) عین علم و قدرت و سایر صفات کمالیه‌ای است که برای هر موجودی از آن جهت که موجود است ثابت است، لیکن (کلیه‌ی صفات مذکور) در هر موجودی برحسب درجه و مرتبه‌ی وجود آن موجود خواهد بود.» (ملاصدرا، ۱۳۸۲ ب، ص۱۱)
۵- مسئله‌ی اشتراک معنوی وجود و تشکیک آن از جمله مسائلی است که از آثار و پیامدهای قول به اصالت وجود شناخته می‌شود هم‌چنین کسی که به درک درست معنی اصالت وجود نائل شود به کیفیت شمول و بساطت آن نیز واقف خواهد شد. با توجه به اهمیت مسئله‌ی تشکیک وجود و بساطت آن، در ادامه‌ی مباحث خود به طور مفصل به بررسی این موارد خواهیم پرداخت.
۶- براساس اصالت وجود، وجود مجعول بالذات است، همان طور که جاعل بالذات نیز حقیقت وجود است، یعنی حقیقتی وجودی اثر و فعل حقیقت وجودی دیگر است. برخلاف ماهیت، همان‌گونه که ماهیت تحققی ممتاز از وجود ندارد، دارای جعل مختص به خود نیز نمی‌باشد. چون مسئله‌ی جعل در بحث فیض و افاضه‌ی وجودی نقش مهمی دارد،‌ بدین جهت در ادامه‌ی تحقیق به طور مستقل راجع به آن بحث خواهیم کرد.
۷- از نتایج مهمی که بر اصل تقدم «وجود» بر «ماهیت» مترتب است و در نظام فلسفی صدرالمتألهین از قدر و منزلت بالایی برخوردار است،‌ نظریه‌ی «امکان وجودی» است. صدرالمتألهین براساس این نظریه ثابت می‌کند که معلول عین نیاز و عین ارتباط و تعلق به علت است و هیچ هویتی مستقل و منفک از علت ندارد وعلت، مقوم وجود معلول است.
ملاصدرا در پرتو همین نظریه است که می‌تواند بین «معلول» در فلسفه، «ظهور» یا «جلوه» در عرفان و «آیه» در قرآن از حیث معنا و مفهوم، وحدت ایجاد کند و بدین وسیله برای یگانگی و همگامی برهان با عرفان و آن دو با قرآن گامی مهم بردارد. نگارنده در ادامه‌ی مباحث با تفصیل از این موضوع سخن خواهد گفت.
همان طورکه ملاحظه می‌شود، ما در این قسمت تنها به برخی از لوازم وپیامدهای اصل اصیل اصالت وجود اشاره کردیم، وگرنه آثار و لوازمی که بر این اصل اساسی مترتب می‌شود فراوان است و گزاف نیست اگر ادعا کنیم بسیاری از اندیشمندان هنوز به همه‌ی این آثار و لوازم دست نیافته‌اند.
ب) بساطت وجود
این اصل از اصول بسیار مهم حکمت متعالیه صدرایی محسوب می‌شود برای روشن شدن این امر ابتدا باید معنای بسیط و مرکب مشخص شود.
امر بسیط جزء ندارد و در ذات آن، ترکیبی نیست، اما امر مرکب دارای جزء است و قابل انقسام به اجزاء. مرکب بودن یک شیء می‌تواند چهره‌های گوناگون داشته باشد که به طور فهرست وار در شش نوع ترکیب به شرح زیر بیان شده‌اند:
۱- ترکیب از اجزای مقداریه؛ ۲- ترکیب از ماده و صورت خارجی؛ ۳- ترکیب از ماده و صورت ذهنی؛ ۴- ترکیب از جنس و فصل؛ ۵- ترکیب از وجود و ماهیت؛ ۶- ترکیب از وجدان و فقدان (وجود و عدم). بساطت نیز در مقابل ترکیب انواعی دارد.
ملاصدرا حقیقت وجود را مبرای از هرگونه ترکیب می‌داند وی در جلد اول اسفار، بحث نسبتاً مفصلی را درباره‌ی اثبات بساطت و سلب کلیت ماهوی حقیقت وجود، مطرح کرده است.[۴۶] (ملاصدرا، ۱۳۸۳ ، ج۱، ص۶۰)
خلاصه‌ی برهان او این است که اگر حقیقت وجود، بسیط نبوده ، مرکب از جنس و فصل باشد. جنس آن یا وجود است یا امری غیر از وجود. هر دو تالی باطل است. پس مقدم نیز باطل است. در نتیجه حقیقت وجود، حقیقتی بسیط است.
با اثبات بساطت حقیقت وجود از جنس و فصل، ماده و صورت و همه‌ی احکام ماهوی، که در خارج‌اند؛ نظیر احکام مربوط به کمیات و کیفیات از حقیقت وجود منتفی‌اند؛ یعنی وجود دارای اجزای مقداری مانند نصف و ثلث نخواهد بود، زیرا چیزی قسمت پذیر است که کم باشد و هر چیزی که کم است، دارای جنس و فصل ماهوی خواهد بود. اگر چیزی منزه از ماهیت بود، همان طور که اجزای ذهنی و خارجی ندارد، اجزای مقداری هم نخواهد داشت. هم‌چنین چون وجود دارای جنس و فصل نیست، دارای حد و تعریف هم نیست. (همان، ص۶۰- ۶۲ ؛ جوادی آملی، ۱۳۷۵، ب۱، ج۱، ص۳۷۸)
بنابراین چون هستی بسیط است همه‌ی کمال‌های واقعی، عین او بوده و جدای از او یا جزء او نخواهد بود چراکه حقیقت هستی نه جزء دارد و نه خارج از او سهمی از واقعیت دارد. و چون بساطت از کمال‌های واقعی به شمار می‌آید و هرچه کمال واقعی است عین وجود بوده و محکوم به حکم وی می‌باشد، بنابراین بساطت نیز حقیقت تشکیکی است و دارای درجات می‌باشد و هر اندازه وجود کامل‌تر باشد ، بساطت او نیز شدیدتر است، پس هرچه اوصاف کمالی که ناشی از کمال وجود است در موجودی بیشتر باشد، با این‌که مفاهیم بیشتری از او انتزاع می‌گردد آن موجود بسیط‌تر می‌باشد و هر اندازه که وجود ضعیف‌تر و اوصاف کمالی کمتر باشد بساطت نیز ضعیف‌تر بوده و از بساطت کمتری برخوردار خواهد بود. (جوادی آملی، ب۲، ج۶ ، ص۴۷۵) از میان اقسام بسیط، بسیط حقیقی یا بسیط الحقیقه عالی‌ترین نوع بسایط است و تنها مصداق واقعی آن واجب‌الوجود می‌باشد.
بنابراین می‌بینیم که بساطت، کمال وجودی است و مانند خود وجود، محکوم به تشکیک است و دارای مراتب. عالی‌ترین مرتبه‌ی آن، مخصوص کامل‌ترین مرتبه‌ی وجودی است؛ زیرا تنها واجب‌الوجود است که بسیط الحقیقه به تمام معناست. البته در ادامه‌ی مباحث خود درباره‌ی تشکیک وجود سخن خواهیم گفت.
از آن جا که قاعده‌ی بسیط الحقیقه اصولاً درباره‌ی ذات باری و تبیین علم او به کار رفته است، صدرالمتألهین پیش از بیان معنای آن و مبرهن ساختن آن، از جهات مختلف به اثبات بسیط الحقیقه بودن ذات واجب پرداخته است. وی در جلد ششم اسفار با دلایل کافی هرگونه شائبه ترکیب در ذات واجب را اعم از ترکیب عقلی، ذهنی، خارجی، حد و مقداری نفی می‌کند. (ملاصدرا، ۱۳۸۱ الف، ج۶، ص۹۱) وی در فصل بعد می‌کوشد تا ترکیب ذات، از نقصان و وجدان (سلب و ایجاب) را نیز نفی کرده بر آن افاضه برهان نماید. (همان، ص۹۵)
قاعده‌ی بسیط الحقیقه
توجه به این قاعده از این جهت که توضیح دهنده‌ی زمینه‌ی بروز و ظهور فیض است، اهمیت دارد. این قاعده متکفل اثبات و تبیین کمال مطلق بودن، واحد صرف، و امور بسیط و بالفعل محض است. (رحیمیان، ۱۳۸۱ ، ص۸۴) این قاعده از جمله قواعد مهم در حکمت متعالیه است و صدرالمتألهین آن را از نوآوری‌ها و ابتکارات فلسفی خود می‌داند. عبارت کامل آن عبارت است از: «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشئ منها». قاعده‌ی مزبور بر این اصل مبتنی است که وجود حقیقتی بسیط است و مطلق، و هر بسیط مطلق تمام کمالات وجودی را دارا می‌باشد و هر کمالی و هر وجودی در آن مندرج است. بنابراین معنای قاعده این می‌شود که بسیط حقیقی، همه‌ی اشیاء است، در حالی که هیچ یک از آن‌ها نیست؛ یعنی دارای کمالات، جهات وجودی و خیر همه‌ی چیزها بوده و از نقایص، حدود و تعینات آن‌ها مبرّا است. لذا با این که در صدر قاعده، همه‌ی موجودات بر او حمل می‌شوند و گفته می‌شود «بسیط الحقیقه، کل الاشیاء»، در ذیل آن همه‌ی وجودات از آن سلب می‌شود و گفته می‌شود «ولیس بشیء منها» که منظور سلب نقایص و حدود اشیا از بسیط الحقیقه است و لازمه‌ی آن، این است که کمالات وجودی موجودات به وجود واحد جمعی در بسیط الحقیقه موجود باشد. (انتظام، همان، ص۷۹)
صدرا در جلد سوم اسفار، در فصلی با عنوان «فی اثبات المحرک الاوّل» با اشاره به این که هر بسیط حقیقی، ضرورتاً و به صورت بالفعل همه‌ی اشیاء است، مدعی می‌شود که این مطلب شریفی است که هیچ کس را در روی زمین نیافتم که بر آن آگاهی یافته باشد: «و هذا مطلب شریف لم اجد فی وجه الأرض من له علم بذالک.» (ملاصدرا، ۱۳۸۳ ، ج۳، ص۴۹)
نیز در پایان مفتاح شانزدهم از کتاب مفاتیح الغیب، همین ادعا را تکرار می‌کند (ملاصدرا، ترجمه، ۱۳۷۱، ص۹۳۶-۹۳۷) و سرانجام در آغاز فصل دوازدهم از الهیات بالمعنی الاخص، در جلد ششم اسفار، آن را از غوامض حکمت الهی معرفی می‌کند. (ملاصدرا، ۱۳۸۱ الف، ج۶، ص۱۰۰)
این قاعده چنان‌که صدرالمتألهین به روشنی بیان کرده در کتاب اثولوجیا در چند مورد مطرح شده است، وی در جلد هفتم اسفار می‌نویسد: «و قال معلّم حکمه المشائین و مقدمهم فی المیمر العاشر من کتابه المعروف ب أثولوجیا؛ الواحد المحض هو علّه الأشیاء کلّها، و لیس کشیء من الأشیاء، بل هو بدء الشیء، ولیس هو الأشیاء، بل الأشیاء کلّها فیه.» (ملاصدرا، ۱۳۸۰ ، ج۷، ص ۴۳-۴۴ )
در همان مجلّد در بحث اثبات عقول مفارقه همین مطلب را از میمر دهم با شرح بیشتری نقل می‌کند. (همان، ص۳۵۱) البته نسبت این قاعده به ارسطو به لحاظ اشتباهی است که در انتساب کتاب اثولوجیا به او پیدا شده است. طرح این قاعده در کتاب اثولوجیا و نیز اشاراتی که در نوشته‌های عرفا به آن شده است، مانع نمی‌شود که این قاعده را از نوآوری‌های صدرا بدانیم؛ زیرا آن چه صدرالمتألهین را در این قاعده از دیگر حکیمان و متفکران ممتاز می‌سازد، برهانی ساختن قاعده، تحقیق و مرزبندی آن به بهترین وجه و نیز تأسیس آن به عنوان یک قاعده‌ی کلی فلسفی و بهره‌گیری از آن در ابواب مختلف حکمت الهی است که از نوآوری‌های آن حکیم متأله به شمار می‌آید. حکیم سبزواری نیز در پاورقی خود بر اسفار بر این حقیقت تأکید داشته است. [۴۷] (ملاصدرا، ۱۳۸۱ الف، ج۶، ص۴۹۶)
برهان بر اثبات قاعده‌ی بسیط‌الحقیقه
این برهان که مهم‌ترین برهان بر اثبات قاعده است در قالب یک قیاس استثنایی ارائه شده است. صدرالمتألهین نخست با بهره‌گیری از این قاعده و با ارائه یک استدلال در قالب شکل اول قیاس، ثابت می‌کند که واجب‌الوجود به عنوان تنها مصداق بسیط‌الحقیقه، کل اشیا است. «واجب تعالی از همه‌ی جهات بسیط‌الحقیقه است و واحد. هر بسیط‌الحقیقه‌ای کل اشیای وجودیه است، مگر آن‌چه مربوط به نقایص و عدم‌ها است. پس واجب تعالی، کل اشیای وجودیه است، همان‌طور که کل وجود او است. »[۴۸] (ملاصدرا، ۱۳۸۱ الف، ج۶، ص۱۰۰)
بنابراین خداوند در عین بساطتش کل وجود است و همه‌ی کمالات اشیاء در او جمع‌اند و بر سراسر هستی، احاطه‌ی علمی و وجودی دارد. مقدمه‌ی اول قیاس که همان بساطت ذات باری است، قبلاً به آن اشاره کردیم و گفتیم که واجب الوجود، از هر نوع ترکیبی به کلی مبرا است. از این رو بسیط الحقیقه است. صدرا برای اثبات مقدمه‌ی دوم یعنی اثبات قاعده‌ی بسیط الحقیقه، از یک قیاس استثنایی بهره گرفته است. به این ترتیب اگر بسیط الحقیقه، کل اشیا نباشد لازم می‌آید ذاتش از وجود شیء و عدم شیء دیگر، ترکیب شده باشد، در حالی که فرض این بود که او بسیط است و ترکیب ذات و هویتش خلاف فرض است.
توضیح مطلب این است که اگر بسیط الحقیقه همه‌ی اشیاء نباشد و شیئی از اشیاء از هویت و حقیقت آن خارج باشد هم مصداق سلب این شیء از اوست و هم مصداق حمل سایر کمالات بر او. مصداق بودنش برای سلب این شیء به خاطر این است که اگر سلب بر او صدق نکند، نقیض آن که سلب سلب است، بر او صادق خواهد بود و سلب سلب مساوی با ثبوت آن شیء است درحالی‌که فرض کردیم این شئ از بسیط الحقیقه خارج است و اگر سلب صادق باشد، مستلزم ترکیب هویت آن از وجدان و فقدان خواهد بود، زیرا هم مصداق سلب واقع شده و هم مصداق قضایای موجبه‌ای که کمالی از کمالات را بر آن حمل می‌کند و ترکیب از وجدان و فقدان با فرض بسیط بودن آن منافات دارد. نتیجه این که اگر فرض کردیم چیزی بسیط الحقیقه است لزوماً باید کل الاشیاء باشد و نباید هیچ شیئی به لحاظ جنبه‌ی وجودی و کمالی خود از آن خارج باشد. (همان ص ۱۰۰-۱۰۲؛ ۱۳۶۳ الف، ص ۴۹) این برهان همراه با همه‌ی توضیحات آن عیناً در شواهد الربوبیه نیز آمده است. (ملاصدرا، ۱۳۸۲ ب، ص ۶۴)
نوع حمل در این قاعده
حمل «کل الأشیاء» بر بسیط الحقیقه و یا اصولاً حمل هر چیزی بر بسیط‌الحقیقه، از قبیل حمل حقیقت و رقیقت است. در همه‌ی حمل‌های مفهومی یا ماهوی، که موضوع و محمول به نحو تواطی (هو هو) یا اشتقاق (ذو هو) بر یکدیگر حمل می‌شود همه‌ی خصوصیت‌های وجودی و عدمی محمول بر موضوع بار می‌شود. در نتیجه، موضوع به خصوصیات وجودی و عدمی محمول متصف می‌گردد؛ اما در حمل حقیقت بر رقیقت محمول تنها با جنبه‌های وجودی‌اش بر موضوع حمل می‌گردد و موضوع به خصوصیات سلبی محمول متصف نمی‌شود. به همین علت، محمول از موضوع، و موضوع از محمول سلب می‌شود و بسیط‌الحقیقه نیز از این لحاظ (خصوصیات سلبی و عدمی)، از همه‌ی اشیاء سلب می‌گردد؛ همان طور که همه‌ی اشیاء از بسیط‌الحقیقه مسلوب‌اند. از این رو حمل اشیاء بر بسیط‌الحقیقه، فقط از نوع حقیقت و رقیقت است و در حمل آن‌ها بر بسیط‌الحقیقه، جهات سلبی و نقص در نظر گرفته نمی‌شود و چون حدی میان وجودات نیست، تمایز کثرات برداشته می‌شود و «کثرت در وحدت» صدق پیدا می‌کند. بدین رو بسیط‌الحقیقه هم کل اشیاء است هم هیچ‌کدام از آن‌ها نیست. آن‌چه با بسیط‌الحقیقه مدنظر است کمالات و وجودات اشیا است و آن‌چه از آن سلب می‌گردد، حدود، اعدام و نقصان‌های آن‌ها است و هیچ‌گونه تناقضی هم در بین نخواهد بود (میان کل اشیا بودن و هیچ‌کدام از آن‌ها نبودن)؛ زیرا در تناقض، از نظر صدرالمتألهین نُه قسم وحدت شرط است که یکی از آن‌ها وحدت جهت است. در بحث ما اگر چه در ذات واجب‌الوجود، وحدت جهت محقق است‌، اما در بیرون از ذات ربوبی، تعدد جهت مطرح است. و این تعدد جهت، باعث رفع تناقض می‌شود. (جوادی آملی، ب۲، ج۶، ص۳۲۸)
آثار قاعده‌ی بسیط‌الحقیقه
صدرالمتألهین پس از تأسیس قاعده‌ی بسیط‌الحقیقه و اثبات آن، در موارد متعددی از آن بهره جسته و برخی از گره‌های فلسفی را به مدد آن گشوده است، که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

 

    1. اثبات کمال مطلق بودن واجب‌الوجود. (ملاصدرا، ۱۳۸۱ الف، ۱۰۰ ؛ ۱۳۸۰ ،ج۲، ص۳۹۰)

 

    1. این قاعده چون ثابت می‌کند واجب‌الوجود از همه‌ی کمالات وجودی برخوردار است و همه‌ی موجودات به وجود جمعی بسیط در مرتبه‌ی ذات او موجودند، یکی از مقدمات اصلی اثبات علم اجمالی خداوند در عین کشف تفصیلی قرار می‌گیرد و صدرا در بیان این ابتکار ارزش‌ مند خود در علم حق تعالی به آن استناد می‌کند. (ملاصدرا، ۱۳۸۱ الف، ج۶، ص۲۵۱)

 

    1. ملاصدرا قاعده‌ی معروف «واجب‌الوجود بالذات، واجب‌الوجود از جمیع جهات است» را با بهره‌گیری از قاعده‌ی بسیط‌الحقیقه اثبات کرده است. (دینانی، ج۱، صص۱۰۰و۴۴۰؛ جوادی آملی، ۱۳۷۵ ، ب۲، ج۱، ص۲۴۳)

 

    1. اثبات توحید واجب و ردّ شبهه ابن‌کمونه. (ملاصدرا، ۱۳۶۳ الف، ص۴۴۷)

 

  1. اثبات اتحاد نفس ناطقه با همه‌ی قوای خویش. (ملاصدرا، ۱۳۸۳، ج۸، ص۵۴)
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...